تخت کردن(دَ) هموار کردن. تسطیح. مسطح کردن، پر کردن. لبالب کردن. کامل کردن ادامه... هموار کردن. تسطیح. مسطح کردن، پر کردن. لبالب کردن. کامل کردن لغت نامه دهخدا
تخت کردن هموار ساختن، مسطح کردن، تسطیح کردن، صاف کردن، هم سطح کردن، تراز کردن ادامه... هموار ساختن، مسطح کردن، تسطیح کردن، صاف کردن، هم سطح کردن، تراز کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد