جدول جو
جدول جو

معنی تخت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تخت کردن(دَ)
هموار کردن. تسطیح. مسطح کردن، پر کردن. لبالب کردن. کامل کردن
لغت نامه دهخدا
تخت کردن
هموار و مسطح کردن
تصویری از تخت کردن
تصویر تخت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تخت کردن
هموار ساختن، مسطح کردن، تسطیح کردن، صاف کردن، هم سطح کردن، تراز کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاخت کردن
تصویر تاخت کردن
تاختن، اسب دواندن، غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخت کردن
تصویر لخت کردن
لباس های کسی را از تنش درآوردن، برهنه کردن، کنایه از غارت کردن اموال کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخت کردن
تصویر پخت کردن
پختن طبخ کردن (این نانوایی پخت نمی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کردن، بساط خود را بر چیدن، ساکت ماندن، یا تخته کردن دکان. بند کردن دکان بستن آن تعطیل کردن آن، جمع کردن بساط خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تست کردن
تصویر تست کردن
آزمایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخت کردن
تصویر تاخت کردن
بشتاب دوانیدن اسب را تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
برهنه کردن عریان ساختن، گرفتن دزد و رواهزن همه اموال و البسه کسی یا کاروانی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخس کردن
تصویر تخس کردن
((تَ. کَ دَ))
تقسیم کردن، قسمت کردن، تقس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخته کردن
تصویر تخته کردن
((~. کَ دَ))
بستن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاخت کردن
تصویر تاخت کردن
((کَ دَ))
دویدن، تازیدن، دواندن اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخت کردن
تصویر پخت کردن
((پُ. کَ دَ))
پختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
Harden, Stiffen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
durcir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
mengeras, mengeraskan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
শক্ত করা , শক্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
ทำให้แข็ง , แข็ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
kuimarisha, kugandisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
sertleştirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
硬化する , 硬くする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
להקשיח , להקשיח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
단단하게 만들다 , 굳히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
загартовувати , затвердіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
कड़ा करना , सख्त करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
verharden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
endurecer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
indurire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
endurecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
使变硬 , 变硬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
utwardzać, stwardnieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
verhärten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
закалять , затвердеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سخت کردن
تصویر سخت کردن
سخت کرنا , سخت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو